۱۳۸۷ آبان ۳, جمعه
صدور احکام سنگین علیه یکی از اعضای خانواده های زندانی قتل عام شده در سال ۱۳۶۷
۱۳۸۷ آبان ۲, پنجشنبه
مصا حبه با برگزارکنندگان مراسم آنها که زنده اند در شهر کلن ( آلمان )
ایمیل: kanoon67@gmail.com
آدرس سایت: www.tabestan67.com
چه انگیزهای باعث شد که شما جوانان مراسمی به یاد خاوران برپا کنید؟
اما اینکه چرا ما فعالیتمان را از برپایی چنین مراسمی آغاز کردیم، پیش از همه از باوری ناشی میشد که ضرورت مقابله با نگاه و فرهنگ و قدرت حذفمحور را ضرورت دگرگونی میداند. هرچند تاریخ میهن ما هیچگاه از کشتار و شکنجه و بند برای کسانی که جهان دیگری را طلب میکردهاند خالی نبوده اما آنچه که در دههی شصت و آن یک ماه نکبتی تابستان 67 رخ داد، میتواند نمادی از سرنوشتی باشد که انسان دگرگونیخواه ایرانی همواره و لااقل از عصر مشروطه تاکنون با آن دست به گریبان بوده است. این جمع البته در سر سوداهای بزرگتری دارد و به همین دلیل است که باید به عنوان «جمع» به صحنه میآمد. برپایی این مراسم پیشپرداخت انجام رسالتی است که گمان میکنیم در برابر وضعیت موجود و برای تغییر آن بر عهدهمان بوده است. ما میخواستیم در برابر خاموشی و فراموشی ایستاده باشیم.
2ـ آیا از سازمانها وکانونهای دیگر برای سازماندهی این مراسم کمک گرفتید؟
برای برگزاری مراسم و نیز تهیهی هزینهی آن از هیچ سازمان و نهادی درخواست کمک نکردیم. همانطور که در معرفی جمع در سایت «تابستان 67» ذکر کردهایم، با وجود احترام به سایرین، به عنوان جمعی متشکل از نسل جوان، مستقل بودن و مستقل عمل کردن برای ما شاخص بسیار مهمی بوده و هست. و دلیل این اهمیت البته همان باوری بود که ما را به سمت تشکیل یک جمع مستقل کشاند. اینکه میخواهیم و باید کار متفاوتی انجام دهیم. وگرنه پافشاری بیمارگونه بر استقلال تنها نشانهی پیروی از یاوههای مد روز بود. با این همه ما نه اولین تشکلی بودیم که برای قربانیان دههی شصت مراسم برگزار کردیم و نه آخرین آن خواهیم بود اما تفاوتهایی در کار بود که گمان کردیم نیاز داریم هویت مستقل و متفاوت خودمان را داشته باشیم.
3ـ کانون تلاش در این مراسم چه نقشی داشت؟
همانطور که در پاسخ به سوال قبلی توضیح دادیم ما به صورت کاملن مستقل این مراسم را برگزار کردیم و طبعن کانون تلاش نیز مانند تشکلهای دیگر در تدارک و برگزاری این مراسم نقشی نداشت. گرچه دوستانی همچون سیاوش محمودی در روز اجرا کمکهای فنی مفیدی به ما کردند و یا از تجربیات سیمین اصفهانی برای پیدا کردن سالن اجرای مراسم بهره بردیم؛ اما این کمکها از سوی اشخاص یاد شده، به طور فردی و به اعتبار باورهای شخصی و نیزارتباط رفاقت و این افراد با تعدادی از اعضای کانون 67 انجام شد، نه از جایگاه حقوقی عضو «کانون تلاش». البته پيش از اجراي مراسم ما با دوستان کانون تلاش به سبب اينکه پيش از اين تجربهي برگزاري مراسمي از اين دست را داشتهاند مشورت کرديم،ولي اين مشورت مطلقن جنبهي فني و امکان سنجی داشت و ربطي به محتواي همايش پيدا نمي کرد.ما اگر تشکلی بودیم وابسته به کانون تلاش یا این مراسم با همکاری اعضای کانون تلاش برگزار شده بود، آن را اعلام میکردیم و گمان میکنیم نه ما و نه دوستان عضو کانون تلاش به چنین پردهپوشیهای مهوعی نیاز نداشته باشیم. منشا این پردهپوشیها و دروغبافیها که متاسفانه نمونههایی از آن همین امروز هم در خارج کشور دیده میشود، یا باید شرمساری از وابستگی به نهادی دیگر باشد یا برنامهیی کاسبکارانه. اطمینان میدهیم در مورد کانون 67 و همایش «آنها که زندهاند» چنین چیزی در میان نبوده است.
4ـ انتخاب سخنرانها براساس چه معیاری انجام گرفت؟
اصلیترین معیارهای ما برای انتخاب چنین ترکیبی از سخنرانان این بود که اول: سخنران روی یکی از محورهای اعلام شدهی همایش، یعنی بازخوانی و دادخواهی، تسلط داشته باشد و بتواند بحث مفیدی ارائه دهد. دوم اینکه تلاش داشتیم با لحاظ کردن تنوع در گرایشات فکری و سیاسی سخنرانان، به این مهم برسیم که دیدگاههای ارائه شده در سخنرانیها یکی نباشد و به این ترتیب از تک بعدی شدن همایش جلوگیری کنیم. و سوم اینکه میخواستیم همایش ما تمرینی باشد برای دموکراتیسم در عمل. بیش و پیش از همه برای خودمان و بعد برای کسانی که در این همایش شرکت میکنند. برای تاکید بر ضرورت و امکان گفتگو پیرامون مسایل کلان و حیاتی، به رغم وجود اختلافات در گرایشات فکری و تعلقات سیاسی. هرچند تا حدی توانستیم به این اهداف دست یابیم اما بدون پردهپوشی محدودیتهای تاثیرگذاری چون زمان برگزاری همایش و نیز دامنهی ارتباطات اعضای کانون ما را از این که تمام عیار خواستههایمان را عملی کنیم، بازداشت.
5ـ شما به عنوان دستاندرکار، این مراسم را چگونه ارزیابی میکنید؟
ارزیابی ما از مراسم مثبت بوده است. تعداد حاضرین به رغم ناشناس بودن کانون و نیز برگزاری همزمان مراسمی به همان مناسبت در برلین و هلند و حتی مراسمی در همان زمان در شهر کلن قابل توجه بود. اما بدون فروتنی باید بگوییم که این اولین تجربهی ما بود. ما هنوز در آغاز راهیم و میدانیم که کاستیهایی در کار بوده است. و از قضا خرسندیم که همایش «آنان که زندهاند» ما را ارضا نکرده است. گمان نکردهایم که به وظیفهی خود در برابر تاریخ و زمانه عمل کردهایم و همین بس است. «آنان که زندهاند» برای ما آغاز راه دشواری بود که هرچند هر کداممان پیمودن آن را پیش از این آغاز کرده بودیم اما میدانیم که از این پس برای ادامهی آن در کنار یکدیگر خواهیم بود.
6ـ به عنوان اشخاصی که در شکلگیری این مراسم زحمت کشیدهاید، انتظارتان از شرکتکنندگان چه بود؟
در مرحلهی اول انتظار داشتیم در ارتباطات مکتوب (اینترنتی) بازخورد مراسم را در غالب نظرات و انتقاداتشان به ما انتقال دهند، که تنها عدهی بسیار کمی به این خواست اعلام شدهی ما پاسخ دادند. همچنین انتظار داشتیم، با کمکهای مالی اندک و فردی خود، که ضرورت آن دو بار در طی مراسم یادآوری شده بود، از فشار مالی وارد آمده به اعضای کانون 67، که اغلب آنها دانشجو هستند، بکاهند. ولی این انتظار هم، چنان که باید بر آورده نشد. هرچند گلهیی هم در کار نیست. ما میخواستیم خودمان باشیم و این تاوانی بود که باید برای هویت خودمان میدادیم.
7ـ همزمان با مراسم کانون 67، مراسم دیگری هم از طرف حزب توده ایران برگزار شد. نظر شما در مورد اینکه در یک شهر دو مراسم مختلف برگزار شود، چیست؟
ای کاش میشد در یک شهر هزار مراسم مختلف برگزار شود اما کاری هم از پیش برود. کشتارهای دههی شصت و قتلعام تابستان 67 دکان دو دهنهی هیچ فرد و سازمان و حزب و تشکلی نیست که سرقفلی و متولی داشته باشد. اما در چنین شرایطی که برگزاری همایشهایی از این دست بیشتر شبیه انجام وظیفه است تا عمل سیاسی، در شرایطی که حاضران در این مراسمها با طولانیتر شدن عمر تبعید آب میروند، چنین عملکردی با هیچ پرنسیپ انسانی و سیاسی قابل توضیح نیست. به ویژه آنکه از دو ماه پیش زمان اجرای مراسم «آنها که زنده اند»، در قالب فراخوان کانون 67 در بسیاری از سایتهای اینترنتی فارسیزبان درج شده بود؛ و لااقل در شهر کلن همهی فعالین سیاسی از آن مطلع بودند. البته چنین تنگ حوصلهگیها و خشم گرفتنهایی طبیعی است. ما حتی انتظار بیش از این را داشتهایم.
8ـ با توجه به اینکه کشتارها از سال 60 تا 67 به طور گستردهای اوج گرفت، چرا اسم "کانون 67" را برای خود انتخاب کردهاید؟
هرچند کشتار تابستان 67 به اعتبار اینکه در فاصلهی زمانی کوتاهی و به موهنترین شکل انجام گرفت مصداق آشکار «ماساکار» و «قتلعام» است اما به هیچ عنوان نمیتوان فاجعهی تابستان 67 را از آن همه آدمیستیزی و تعفن که پیش و پس از آن تابستان نکبتی در جامعهی ایرانی جریان داشت و دارد، جدا کرد. باید تاکید کنیم انتخاب این نام برای کانون 67 بدون شک ربطی به هلهلهی لژیونرهای حقوق بشری ایرانی ندارد که حالا و در زمانهیی که با یک تاخیر بیست ساله نهادهای بینالمللی حقوق بشری زبان به اعتراض گشودهاند، از راه رسیدهاند. در زمانهیی که رادیو فردا و تلویزیون فارسیزبان دولت آمریکا هم برنامههای ویژه برای تابستان 67 پخش میکنند، عدهیی که بینیهای کارکشتهیی برای استشمام بوی کباب دارند از راه رسیدهاند تا با تهی کردن کشتار 67 از ماهیت سیاسی خود، تا با اخته کردن و محدود کردن کشتار نیروهای مترقی و نمایندهگان واقعی دموکراتیسم رادیکال به یک تابستان و فرو کردن آن به غالب یک پروندهی حقوق بشری قابل رسیدگی در دادگاههای بینالمللی، کلاهی هم از نمد خونین 67 برای خودشان دست و پا کنند. برای ما اما کشتار تابستان 67 از کشتارهای دههی شصت، از قتل مخالفان و دگراندیشان در سالهای «سازندگی» و «اصلاحات» و مهمتر از همه از باورها و مشی سیاسی کسانی که کشته شدند تفکیکناپذیر است. این تفاوت 67 ما و 67 آنهاست. با این همه تابستان 67 سمبل و نمادی است از شکافی که انگشت گذاشتن بر آن یکی از اهداف کانون 67 است. ما آمدهايم تا اين ساختار نمادين را بر هم زنيم. ما می خواهیم سرپیچی کنیم.
9ـ از اینکه چنین مراسم پرشکوهی را سازماندهی کردید، چه احساسی دارید؟ آیا این کانون همه ساله دست به چنین اقدام خوبی خواهد زد؟
مراسم ما هرچه بود دست کم «پرشکوه» نبود. این فقر تبعیدی ماست که همایش چند صد نفرهی کانون 67 را پرشکوه مینمایاند. و اینکه آیا همه ساله دست به چنین اقدام «خوبی» خواهیم زد یا نه؟ را تنها میتوان در بستر زمان پاسخ داد. باید بر این نکته تاکید کنیم که کانون 67 تلاش خواهد کرد تبدیل به تشکلهای دم انتخاباتی نشود که تابستان به تابستان برای برگزاری یک همایش ظهور کند و بعد تا سال بعد سکوت باشد و سکوت. چنین عملکردی دچار تناقضی است به وسعت هم کاری کردن و هم کاری نکردن. برگزاری همایشهایی تکراری و حوصلهسربر تنها برای انجام وظیفه، برای آسودهگی وجدان. باور جمعی ما، اعضای کانون 67 بر این است که مقابله با فراموشی 67 نباید در حد جمع آوری آرشیو برای آکادمیسینهای تاریخنویس باقی بماند. ما به عنوان کسانی که به عمل سیاسی اعتقاد داریم بر این باوریم که سویهی فعالیتهایمان باید تلاش در جهتی باشد که از تکرار چنین فاجعهیی نه تنها در ایران که در هیچ کجای جهان جلو بگیرد. این همان تلاشی که ما را برای شناخت و مواجهه با وضع کنونی، تمرین دادخواهی مدنی و پرداختن به «مسئوولیت»مان در برابر «زندهگان» و آیندهگان مهیاتر میکند: مسئوولیتی خطیر و سنگین و همگانی برای «تغییر»! یعنی همان که در معرفی کانون 67 بر آن تاکید کردهایم.
با تشکر بیکران
پایدار باشید
ی. صفایی
17 اکتبر 2008
۱۳۸۷ مهر ۲۹, دوشنبه
Arrestation de Esha Momeni Activste de Campagne pour un million de signatures
Selon le site officiel de « Campagne pour un million de signatures », leur représentante de l’état de Californie aux Etats-Unis, Esha Momeni, aurait été arrêté le 15 Octobre 2008 lors d'une contrôle automobile sur l'autoroute de « Modares » à Téhéran puis aurait été transféré à la prison d'Evine, section 209.
Ayant subie des menaces de la part des autorités Iraniennes, sa famille a tardé à rendre publique cette arrestation.
Esha Momeni est étudiante en art et communication à l'Université de Californie.
Elle se rendait en Iran afin d’interviewer, dans le cadre de sa thèse en doctorat un certains nombres d'activistes des droits de la femme.
Selon ces mêmes sources, des agents munis de procurations auraient effectué à la suite de son incarcération une perquisition chez les parents d’Esha Momeni, lui confisquant son ordinateur, des livres ainsi que divers documents relatifs à sa thèse.
Nous condamnons fermement ces actions menées par le régime théocratique Iranien et apportons notre soutien à l’entourage d’ Esha Momeni.
بازداشت عشا مومنی از فعالان کمپین یک میلیون امضا
فعالان حقوق زنان نسبت به شیوه بازداشت، برخورد غیرمسئولانه با خانواده نگران مومنی و بازداشت بی دلیل عشا اعتراض دارند.
۱۳۸۷ مهر ۲۵, پنجشنبه
پنج روز پس از حضور لاریجانی در دانشگاه شیراز، اوضاع این دانشگاه دوباره متشنج شد
امروز سهشنبه ٢٢ مهرماه، جلسهای با نام «پشت پردهی تحصنهای صنفی در دانشگاههای کشور» و «بررسی جریانهای رادیکال در دانشگاه» توسط انجمن اسلامی مستقل دانشگاه شیراز برگزار شد که دروغپردازیهای سخنران این جلسه باعث گردید تا بار دیگر اوضاع دانشگاه شیراز متشنج شود.
سخنران این جلسه فردی به نام «قربانی» بود که مدعی شد، دانشجوی دکترای علوم سیاسی در دانشگاه تهران و همچنین عضو هیئت علمی دانشگاه ارومیه است. وی که ادعای عضویت در دفتر تحکیم وحدت را داشت و با اعلام این که در تابستان اخیر نیز در نشست تحکیم وحدت حضور داشته است، سخنان خود را اینگونه آغاز کرد: «صحبتهای بنده کاملا مستدل و علمی است و بنا به اسناد موجود حرکتهای دانشجویی در شمال غرب کشور تحت تاثیر «پژاک»، در سیستان و بلوچستان متاثر از «جندالله» و «عبدالمالک ریگی» و در خوزستان نیز جداییطلبان عرب به هدایت این جریانها میپردازند» وی در برابر پافشاریهای دانشجویان از ارایه هرگونه مدرکی خودداری کرد و تمامی فعالیتهای هویتطلبانه را هدایت شده توسط خارج از کشور قلمداد کرد. این امر باعث شد که دانشجویان در مراحل متعدد اعتراض خود را به اظهارات وی با هو کردن و شعار دادن نشان دهند.
در ادامه وی به فعالیت دانشجویان طیف چپ و «آزادی خواه و برابریطلب» اشاره کرد و گفت:« این دانشجویان کسانی هستند که در سال ٨١ در دفتر تحکیم وحدت طیف علامه رسوخ کردند و قصد داشتند تا با استفاده از پتانسیل دفتر تحکیم، زمینه بروز جنبشهای سوسیالیستی را در دانشگاههای کشور فراهم کنند.» وی مرتبا تاکید میکرد که «آزادی و برابری مد نظر این گروهها آن آزادی و عدالتی که شما مد نظر دارید نیست و این دانشجویان عملا دم از همجنسبازی و مسایل اینچنینی میزنند. این دانشجویان به احزاب خارج از کشور وابستهاند و پارلمان بریتانیا عملا آن را هدایت و خطدهی میکند.» در این هنگام یکی از دانشجویان از جای خود برخاست و گفت: «چرا به خود اجازه میدهید با تهمت و افترا برای کسانی که با صداقت در راه آزادی و عدالت مبارزه میکنند پرونده سازی کنید و بدون ارایه هرگونه مدرکی اینگونه صحبت میکنید.» قربانی در جواب چیز تازهای نگفت و حرفهای قبلی خود را مجددا تکرار کرد.
صحبتهای وی آنچنان بیپایه و اساس بود که دانشجویان در مراحل متعدد با دست زدن و شعار دادن خواستار پایان دادن به سخنرانی و دادن وقت برای پرسشهای شفاهی شدند. اما قربانی با بیان این که چند دقیقهای بیشتر از سخنرانیاش باقی نمانده است، صحبت خود را اینچنین ادامه داد: «دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب از تکنیکهای زیادی استفاده میکنند، مثل تحصن طولانی مدت به دلیل مسائل صنفی و کشاندن آن به مسایل سیاسی، آنتی سنترال بودن و این که مشخص نباشد چه کسانی عضو این دانشجویان هستند و در کجاها فعالیت میکنند و بالاخره ایجاد تلههای جنسیتی برای مسئولین دانشگاه نظیر معاونتهای آموزشی و دانشجویی» این اظهارات باعث شد که دانشجویان به شدت به حرفهای وی واکنش نشان دهند و حرفهای را وی اقدامی در جهت تطهیر حادثه زنجان و رفع اتهام از مددی معاون دانشجویی این دانشگاه قلمداد کنند. مددی در نهایت با اعلام این که دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب در ٩ شهر ایران از جمله شیراز، تهران، اصفهان، زنجان، مشهد، تبریز و... فعالیتهای خود را به صورت زیر زمینی ادامه میدهند به پایان رساند. یکی از نکتههای جالب صحبتهای او این بود که با تعدادی از دانشجویان آزادیخواه و برابریطلب نیز صحبتهای کرده است و نواقص کار آنها را به آنها گفته است.
پس از اینکه «قربانی» با توجه به فشار دانشجویان ناراضی مجبور شد حرفهای خود را تمام کند، یکی از دانشجویان در قسمت پرسشهای شفاهی گفت: «شما چگونه به خود اجازه میدهید افتضاحی که در دانشگاه زنجان به بارآمد را تله جنسیتی برای معاون دانشجویی این دانشگاه قلمداد کنید. دانشگاه شیراز در اسفندماه سال گذشته شاهد تحصنی یازده روزه بود که دلیل آن بسته بودن فضایی دانشگاه و تکصدایی شدن آن بود. همین الان دانشجویان منتقد و مخالف از داشتن تریبون محروماند و تنها تشکلهای وابسته به حاکمیت مجوز فعالیت دارند. مجوز فعالیتهای انجمن اسلامی همین دانشگاه لغو شده است و مدیریت دانشگاه دو سال است که از دادن مجوز به این تشکل خودداری میکند. با چه منطقی شما از وابسته بودن این جریانات به خارج از کشور دم میزنید» صحبتهای این دانشجو با تشویق ممتد حضار در سالن همراه بود و جواب قانع کنندهای نیز از طرف قربانی داده نشد.
دانشجوی دومی که برای پرسش شفاهی به پشت تریبون فراخوانده شده بود، صحبتهای خود را اینچنین مطرح کرد: « صحبت یک برگ نیست، وای جنگل را بیابان میکنند، هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا، آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند. من سوسیالیست نیستم، اما سوسیالیستها را دوست دارم! من فارس، بلوچ، کرد، ترک و عرب و تمامی مردم از هر نژاد و قوم قبیلهای که باشند را دوست دارم... شما گفتید رادیکالیسم با تسامح یعنی انحراف، اما رادیکال بودن به معنای برخورد ریشهای با مسائل و مشکلات است و طبق این تعریف من هم رادیکال هستم... جنبش دانشجویی، جنبشی بدون ایدئولوژی مسلط است که دانشجویان از هر گروه و طیف فکری در دل آن جای دارند. سوسیالیست، لیبرال، دیندار سکولار و همه گونه طیف فکری میتوانند عضوی از این جنبش باشند» این دانشجو با اشاره به صحبتهای قربانی گفت: «جنبش دانشجویی، جنبشی آنتی سنترال است. ما به جایی وابسته نیستیم، کسانی وابسته هستند که از معافیت سربازی تا تضمین شغل پس از اتمام تحصیلات و غیره برخوردارند» این دانشجو مرتبا توسط حضار در سالن تشویق شد و دانشجویان شعار میدادند: «دانشجوی باغیرت حمایتت میکنیم». در بین حرفهای دانشجو یکی از نیروهای بسیجی فریاد زد که «شما هم ویزای آمریکا میگیرید» که این امر اعتراضات وسیع دانشجویان را به همراه داشت.
اما تشنج در این جلسه وقتی به اوج خود رسید که مجری از همین دانشجوی بسیجی برای پرسش شفاهی دعوت کرد. دانشجویان معتقد بودند که این فرد که «کریمی» خطاب میشد برای پرسش شفاهی نامنویسی نکردهاست و حق ندارد صحبت کند. پس از این مدتی جلسه متشنج بود بالاخره این دانشجو در پشت تریبون حاضر شد و گفت: « دانشجویان همین دانشگاه با صدای آمریکا و رادیوفردا که به سازمان سیا وابسته است، مصاحبه کردهاند و کاملا وابستهاند... شما که به تفکیک جنسیتی در کلاسهای عمومی اعتراض دارید و میگویید این بی احترامی به دانشجویان است، آیا این که افراد دور خانههای خود دیوار میکشند نیز بی احترامی به دیگران است؟!!» وی در ادامه مدعی شد که سال گذشته عدهای از افراد حاضر در تالار در جلسهای که تحت عنوان مناظره آزادی برگزار شده است، عنوان کردند که احکام اسلام منسوخ شده است و احزاب کمونیستی خارج از کشور از یکی دانشجویان دانشگاه شیراز حمایت کردهاند. کریمی به شدت توسط دانشجویان هو شد و عدهای از دانشجویان اعتراض خود را با شعارهای «مرگ بر جیره خور» و «مرگ بر طالبان» نشان دادند. در ادامه یکی از دانشجویان که مدعی بود کریمی در حرفهای خود به وی اهانت کرد، خواستار پاسخگویی شد که مجری اعلام کرد وقت جلسه به اتمام رسیده است. وقتی این دانشجو خواسته خود را مصرتر پیگیری کرد عدهای از اعضای انجمن اسلامی مستقل و بسیج به طرف وی حمله کردند که این عمل باعث ایجاد زد و خورد بین این گروه و سایر دانشجویان شد. نیروهای بسیج با حمله به یکی از دانشجو پیراهن وی را پاره کردند که این امر باعث خشم بیشتر دانشجویان و بالا گرفتن زد و خورد شد. دانشجویان حاضر در سالن با شعار «توپ تانک بسیجی دیگر اثر ندارد» اعتراض خود را به فعالیتهای سرکوبگرانه نیروهای بسیج نشان دادند.
دانشجویان حاضر در سالن به مدت ٢٠ دقیقه از خروج قربانی جلوگیری کردند و خواستار پاسخگویی و مسئولیت وی در قبال اظهاراتش شدند. اما بالاخره با اصرار وی به او اجازهی خروج از تالار فجر را دادند.
پس از خروج قربانی دانشجویان همچنان در تالار فجر باقی ماندند و خواستار اتمام فضای پرونده سازی علیه دانشجویان منتقد شدند، حتی وقتی مسئولین حراست دانشگاه چراغهای تالار را خاموش کردند نیز دانشجویان حاضر به ترک آنجا نشدند.
در نهایت دانشجویان با خواندن سرود «یار دبستانی من» به سمت میدان روبروی تالار فجر حرکت کردند و با ایجاد حلقههایی در آنجا به شعار دادن و سرود خوانی پرداختند. شعارها از این قرار بود: «توپ، تانک، بسیجی دیگر اثر ندارد»، «انجمن قلابی، ننگت باد ننگت باد»، «ما زن و مرد جنگیم، بجنگ تا بجنگیم» و...
۱۳۸۷ مهر ۱۹, جمعه
l'Execution de Mohammad reza Haddadi à été reporté
Selon le porte parole de l'institution juridiciere iranienne, la peine de Mohammad Reza Haddadi à été reporté à une date inconue. Il a preçisé qu'il etait actuelement emprisoné dans la prison de Adel Abad à Shiraz. Rahim Ahmadi et Amir Amrollahi à Shiraz, Behnoud Shojaii et Mohammad Fadaïe à Téhéran et Bahman Soleimani à Ispahan sont d'autres commandés a mort Iraniens, en attente de la mise en application de leurs peines , mineur au moment de leur délies.
۱۳۸۷ مهر ۱۶, سهشنبه
L'application de la peine de mort de Mohammad Reza Haddadi est imminant
Il ne reste plus que deux jours mais toute action serait nécessaire.
Nous condamnons fermement le régime théocratique iranien pour tout ces crimes commis au nom de sa constitution
Source: http://mostafaei.blogfa.com/post-76.aspx