۱۳۸۷ آبان ۳, جمعه

صدور احکام سنگین علیه یکی از اعضای خانواده های زندانی قتل عام شده در سال ۱۳۶۷

منبع سلام دموکرات

بنا به گزارشات رسیده از بند ۳۵۰ زندان اوین ، آقای محمد علی منصوری از شرکت کنندگان در مراسم نوزدهمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی سال ۱۳۶۷ به دلیل شرکت در این مراسم ، هواداری سازمان مجاهدین ، سفر به فرانسه و عراق به احکام سنگین،غیر انسانی و باور نکردی، به ۱۷ سال زندان و تبعید به زندان گوهردشت کرج محکوم گردید. آقای محمد علی منصوری ۴ تیرماه ۱۳۸۷ به شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب که توسط فردی بنام صلواتی که رئیس این شعبه می باشد مورد محاکمه قرار گرفت.در حالی که آقای منصوری بدلیل شرکت در مراسم نوزدهمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی سال ۶۷ دستگیر شده بود ولی وزارت اطلاعات به دلیل حساسیت بین المللی که نسبت به این قتل عام ها، که در بیانیه های سازمانهای حقوق بشری جهانی بعنوان جنایت علیه بشریت از آن نام برده می شود به عمد اتهام شرکت در این مراسم را حذف کرد و به ایشان اتهاماتی غیر واقعی و دورغین نسبت داد.آقای منصوری در طی بیش ۶ ماه بازداشت در بند ۲۰۹ که نزدیک به ۴ ماه آن در سلولها انفرادی بسر برد و در طی این مدت تحت شکنجه های وحشیانه جسمی و روحی قرار داشت.پس از بیش از یک سال زندان حکم سنگین و غیر انسانی ۱۷ سال زندان همراه با تبعید به زندان گوهردشت توسط صلواتی علیه او صادر گردید.صلواتی هنگام ابلاغ حکم به آقای منصوری گفت :حکم تو حبس ابد بود ما به تو ارفاق کردیم و به ۱۷ سال زندان آنرا تبدیل کردیم. لازم به یادآوری است که آقای محمد علی منصوری سه روز پس از شرکت در مراسم ۱نوزدهمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی سال ۱۳۶۷ در ۱۱ شهریور ماه ۱۳۸۶ با یورش مامورین وزارت اطلاعات به منزل شخصی ایشان دستگیر و به سلولهای انفرادی بند ۲۰۹ اوین منتقل شد.


۱۳۸۷ آبان ۲, پنجشنبه

مصا حبه با برگزارکنندگان مراسم آنها که زنده اند در شهر کلن ( آلمان )

منبع عصرنو

ایمیل: kanoon67@gmail.com
آدرس سایت: www.tabestan67.com

چه انگیزه‏ای باعث شد که شما جوانان مراسمی به یاد خاوران برپا کنید؟
ابتدا اجازه بدهید کمی سوال شما را دست‏کاری کنیم. مراسم ما «به یاد خاوران» برگزار نشد. خاوران تنها نمادی از فاجعه‏یی است که در دهه‏ی شصت جامعه‏‏ی ایرانی را دربرگرفت، تنها یکی از مکان‏های مدفون کردن اسناد حی و حاضر جنایت، بدن‏های دریده و گردن‏های کبود، در گورهای بی‏نشان و کانال‏های جمعی. خاوران سمبل تازه‏آباد رشت، کوت عبدالله اهواز، هاشم‏آباد مشهد، وادی رحمت تبریز، دارالرحمان شیراز، تخت پولاد اصفهان، باغ فردوس کرمانشاه، بهشت مصطفای زاهدان، راه جوپاری گرگان، بهشت سکینه‏ی همدان، گورستان پایین زنجان و قطعه قطعه خاک لعنت‏شده‏یی است که جان‏های پاک آرمان‏خواه و عدالت‏طلب در دل آنها خفته‏اند. با این مقدمه باید بگوییم مراسم ما با هدف بازخوانی کشتارهای دهه‏ی شصت و به صورت ویژه کشتار تابستان 67 البته به عنوان نقطه‏ی اوج تمامی آن سال‏های عفونت و جنون و نه به عنوان همه‏ی آن، برگزار شد.
اما این‏که چرا ما فعالیت‏مان را از برپایی چنین مراسمی آغاز کردیم، پیش از همه از باوری ناشی می‏شد که ضرورت مقابله با نگاه و فرهنگ و قدرت حذف‏محور را ضرورت دگرگونی می‏داند. هرچند تاریخ میهن ما هیچ‏گاه از کشتار و شکنجه و بند برای کسانی که جهان دیگری را طلب می‏کرده‏اند خالی نبوده اما آنچه که در دهه‏ی شصت و آن یک ماه نکبتی تابستان 67 رخ داد، می‏تواند نمادی از سرنوشتی باشد که انسان دگرگونی‏خواه ایرانی همواره و لااقل از عصر مشروطه تاکنون با آن دست به گریبان بوده است. این جمع البته در سر سوداهای بزرگتری دارد و به همین دلیل است که باید به عنوان «جمع» به صحنه می‏آمد. برپایی این مراسم پیش‏پرداخت انجام رسالتی است که گمان می‏کنیم در برابر وضعیت موجود و برای تغییر آن بر عهده‏مان بوده است. ما می‏خواستیم در برابر خاموشی و فراموشی ایستاده باشیم.

2ـ آیا از سازمان‏ها وکانون‏های دیگر برای سازماندهی این مراسم کمک گرفتید؟
برای برگزاری مراسم و نیز تهیه‏ی هزینه‏ی آن از هیچ سازمان و نهادی درخواست کمک نکردیم. همان‏طور که در معرفی جمع در سایت «تابستان 67» ذکر کرده‏ایم، با وجود احترام به سایرین، به عنوان جمعی متشکل از نسل جوان، مستقل بودن و مستقل عمل کردن برای ما شاخص بسیار مهمی بوده و هست. و دلیل این اهمیت البته همان باوری بود که ما را به سمت تشکیل یک جمع مستقل کشاند. این‏که می‏خواهیم و باید کار متفاوتی انجام دهیم. وگرنه پافشاری بیمارگونه بر استقلال تنها نشانه‏ی پیروی از یاوه‏های مد روز بود. با این همه ما نه اولین تشکلی بودیم که برای قربانیان دهه‏ی شصت مراسم برگزار کردیم و نه آخرین آن خواهیم بود اما تفاوت‏هایی در کار بود که گمان کردیم نیاز داریم هویت مستقل و متفاوت خودمان را داشته باشیم.

3ـ کانون تلاش در این مراسم چه نقشی داشت؟
همان‏طور که در پاسخ به سوال قبلی توضیح دادیم ما به صورت کاملن مستقل این مراسم را برگزار کردیم و طبعن کانون تلاش نیز مانند تشکل‏های دیگر در تدارک و برگزاری این مراسم نقشی نداشت. گرچه دوستانی هم‏چون سیاوش محمودی در روز اجرا کمک‏های فنی مفیدی به ما کردند و یا از تجربیات سیمین اصفهانی برای پیدا کردن سالن اجرای مراسم بهره بردیم؛ اما این کمک‏ها از سوی اشخاص یاد شده، به طور فردی و به اعتبار باورهای شخصی و نیزارتباط رفاقت و این افراد با تعدادی از اعضای کانون 67 انجام شد، نه از جایگاه حقوقی عضو «کانون تلاش». البته پيش از اجراي مراسم ما با دوستان کانون تلاش به سبب اين‏که پيش از اين تجربه‏ي برگزاري مراسمي از اين دست را داشته‏اند مشورت کرديم،ولي اين مشورت مطلقن جنبه‏ي فني و امکان سنجی داشت و ربطي به محتواي همايش پيدا نمي کرد.‏ما اگر تشکلی بودیم وابسته به کانون تلاش یا این مراسم با همکاری اعضای کانون تلاش برگزار شده بود، آن را اعلام می‏کردیم و گمان می‏کنیم نه ما و نه دوستان عضو کانون تلاش به چنین پرده‏پوشی‏های مهوعی نیاز نداشته باشیم. منشا این پرده‏پوشی‏ها و دروغ‏بافی‏ها که متاسفانه نمونه‏هایی از آن همین امروز هم در خارج کشور دیده می‏شود، یا باید شرمساری از وابستگی به نهادی دیگر باشد یا برنامه‏یی کاسبکارانه. اطمینان می‏دهیم در مورد کانون 67 و همایش «آنها که زنده‏اند» چنین چیزی در میان نبوده است.

4ـ انتخاب سخنران‏ها براساس چه معیاری انجام گرفت؟
اصلی‏ترین معیارهای ما برای انتخاب چنین ترکیبی از سخنرانان این بود که اول: سخنران روی یکی از محورهای اعلام شده‏ی همایش، یعنی بازخوانی و دادخواهی، تسلط داشته باشد و بتواند بحث مفیدی ارائه دهد. دوم این‏که تلاش داشتیم با لحاظ کردن تنوع در گرایشات فکری و سیاسی سخنرانان، به این مهم برسیم که دیدگاه‏های ارائه شده در سخنرانی‏ها یکی نباشد و به این ترتیب از تک بعدی شدن همایش جلوگیری کنیم. و سوم این‏که می‏خواستیم همایش ما تمرینی باشد برای دموکراتیسم در عمل. بیش و پیش از همه برای خودمان و بعد برای کسانی که در این همایش شرکت می‏کنند. برای تاکید بر ضرورت و امکان گفتگو پیرامون مسایل کلان و حیاتی، به رغم وجود اختلافات در گرایشات فکری و تعلقات سیاسی. هرچند تا حدی توانستیم به این اهداف دست یابیم اما بدون پرده‏پوشی محدودیت‏های تاثیرگذاری چون زمان برگزاری همایش و نیز دامنه‏ی ارتباطات اعضای کانون ما را از این که تمام عیار خواسته‏هایمان را عملی کنیم، بازداشت.

5ـ شما به عنوان دست‏اندرکار، این مراسم را چگونه ارزیابی می‏کنید؟
ارزیابی ما از مراسم مثبت بوده است. تعداد حاضرین به رغم ناشناس بودن کانون و نیز برگزاری هم‏زمان مراسمی به همان مناسبت در برلین و هلند و حتی مراسمی در همان زمان در شهر کلن قابل توجه بود. اما بدون فروتنی باید بگوییم که این اولین تجربه‏ی ما بود. ما هنوز در آغاز راهیم و می‏دانیم که کاستی‏هایی در کار بوده است. و از قضا خرسندیم که همایش «آنان که زنده‏اند» ما را ارضا نکرده است. گمان نکرده‏ایم که به وظیفه‏ی خود در برابر تاریخ و زمانه عمل کرده‏ایم و همین بس است. «آنان که زنده‏اند» برای ما آغاز راه دشواری بود که هرچند هر کداممان پیمودن آن را پیش از این آغاز کرده بودیم اما می‏دانیم که از این پس برای ادامه‏ی آن در کنار یکدیگر خواهیم بود.

6ـ به عنوان اشخاصی که در شکل‏گیری این مراسم زحمت کشیده‏اید، انتظارتان از شرکت‏کنندگان چه بود؟
در مرحله‏ی اول انتظار داشتیم در ارتباطات مکتوب (اینترنتی) بازخورد مراسم را در غالب نظرات و انتقادات‏شان به ما انتقال دهند، که تنها عده‏ی بسیار کمی به این خواست اعلام شده‏ی ما پاسخ دادند. هم‏چنین انتظار داشتیم، با کمک‏های مالی اندک و فردی خود، که ضرورت آن دو بار در طی مراسم یادآوری شده بود، از فشار مالی وارد آمده به اعضای کانون 67، که اغلب آنها دانشجو هستند، بکاهند. ولی این انتظار هم، چنان که باید بر آورده نشد. هرچند گله‏یی هم در کار نیست. ما می‏خواستیم خودمان باشیم و این تاوانی بود که باید برای هویت خودمان می‏دادیم.

7ـ همزمان با مراسم کانون 67، مراسم دیگری هم از طرف حزب توده ایران برگزار شد. نظر شما در مورد این‏که در یک شهر دو مراسم مختلف برگزار شود، چیست؟
ای کاش می‏شد در یک شهر هزار مراسم مختلف برگزار شود اما کاری هم از پیش برود. کشتارهای دهه‏ی شصت و قتل‏عام تابستان 67 دکان دو دهنه‏ی هیچ فرد و سازمان و حزب و تشکلی نیست که سرقفلی و متولی داشته باشد. اما در چنین شرایطی که برگزاری همایش‏هایی از این دست بیشتر شبیه انجام وظیفه است تا عمل سیاسی، در شرایطی که حاضران در این مراسم‏ها با طولانی‏تر شدن عمر تبعید آب می‏روند، چنین عملکردی با هیچ پرنسیپ انسانی و سیاسی قابل توضیح نیست. به ویژه آن‏که از دو ماه پیش زمان اجرای مراسم «آنها که زنده اند»، در قالب فراخوان کانون 67 در بسیاری از سایت‏های اینترنتی فارسی‏زبان درج شده بود؛ و لااقل در شهر کلن همه‏ی فعالین سیاسی از آن مطلع بودند. البته چنین تنگ حوصله‏گی‏ها و خشم گرفتن‏هایی طبیعی است. ما حتی انتظار بیش از این را داشته‏ایم.

8ـ با توجه به این‏که کشتارها از سال 60 تا 67 به طور گسترده‏ای اوج گرفت، چرا اسم "کانون 67" را برای خود انتخاب کرده‏اید؟
هرچند کشتار تابستان 67 به اعتبار این‏که در فاصله‏ی زمانی کوتاهی و به موهن‏ترین شکل انجام گرفت مصداق آشکار «ماساکار» و «قتل‏عام» است اما به هیچ عنوان نمی‏توان فاجعه‏ی تابستان 67 را از آن همه آدمی‏ستیزی و تعفن که پیش و پس از آن تابستان نکبتی در جامعه‏ی ایرانی جریان داشت و دارد، جدا کرد. باید تاکید کنیم انتخاب این نام برای کانون 67 بدون شک ربطی به هلهله‏ی لژیونرهای حقوق بشری ایرانی ندارد که حالا و در زمانه‏یی که با یک تاخیر بیست ساله نهادهای بین‏المللی حقوق بشری زبان به اعتراض گشوده‏اند، از راه رسیده‏اند. در زمانه‏یی که رادیو فردا و تلویزیون فارسی‏زبان دولت آمریکا هم برنامه‏های ویژه برای تابستان 67 پخش می‏کنند، عده‏یی که بینی‏های کارکشته‏یی برای استشمام بوی کباب دارند از راه رسیده‏اند تا با تهی کردن کشتار 67 از ماهیت سیاسی خود، تا با اخته کردن و محدود کردن کشتار نیروهای مترقی و نماینده‏گان واقعی دموکراتیسم رادیکال به یک تابستان و فرو کردن آن به غالب یک پرونده‏ی حقوق بشری قابل رسیدگی در دادگاه‏های بین‏المللی، کلاهی هم از نمد خونین 67 برای خودشان دست و پا کنند. برای ما اما کشتار تابستان 67 از کشتارهای دهه‏ی شصت، از قتل مخالفان و دگراندیشان در سال‏های «سازندگی» و «اصلاحات» و مهم‏تر از همه از باورها و مشی سیاسی کسانی که کشته شدند تفکیک‏ناپذیر است. این تفاوت 67 ما و 67 آنهاست. با این همه تابستان 67 سمبل و نمادی است از شکافی که انگشت گذاشتن بر آن یکی از اهداف کانون 67 است. ما آمده‏ايم تا اين ساختار نمادين را بر هم زنيم. ما می خواهیم سرپیچی کنیم.

9ـ از این‏که چنین مراسم پرشکوهی را سازماندهی کردید، چه احساسی دارید؟ آیا این کانون همه ساله دست به چنین اقدام خوبی خواهد زد؟
مراسم ما هرچه بود دست کم «پرشکوه» نبود. این فقر تبعیدی ماست که همایش چند صد نفره‏ی کانون 67 را پرشکوه می‏نمایاند. و این‏که آیا همه ساله دست به چنین اقدام «خوبی» خواهیم زد یا نه؟ را تنها می‏توان در بستر زمان پاسخ داد. باید بر این نکته تاکید کنیم که کانون 67 تلاش خواهد کرد تبدیل به تشکل‏های دم انتخاباتی نشود که تابستان به تابستان برای برگزاری یک همایش ظهور کند و بعد تا سال بعد سکوت باشد و سکوت. چنین عملکردی دچار تناقضی است به وسعت هم کاری کردن و هم کاری نکردن. برگزاری همایش‏هایی تکراری و حوصله‏سربر تنها برای انجام وظیفه، برای آسوده‏گی وجدان. باور جمعی ما، اعضای کانون 67 بر این است که مقابله با فراموشی 67 نباید در حد جمع آوری آرشیو برای آکادمیسین‏های تاریخ‏نویس باقی بماند. ما به عنوان کسانی که به عمل سیاسی اعتقاد داریم بر این باوریم که سویه‏ی فعالیت‏هایمان باید تلاش در جهتی باشد که از تکرار چنین فاجعه‏یی نه تنها در ایران که در هیچ کجای جهان جلو بگیرد. این همان تلاشی که ما را برای شناخت و مواجهه با وضع کنونی، تمرین دادخواهی مدنی و پرداختن به «مسئوولیت»‏مان در برابر «زنده‏گان» و آینده‏گان مهیاتر می‏کند: مسئوولیتی خطیر و سنگین و همگانی برای «تغییر»! یعنی همان که در معرفی کانون 67 بر آن تاکید کرده‏ایم.

با تشکر بیکران
پایدار باشید
ی. صفایی
17 اکتبر 2008

۱۳۸۷ مهر ۲۹, دوشنبه

Arrestation de Esha Momeni Activste de Campagne pour un million de signatures


Selon le site officiel de « Campagne pour un million de signatures », leur représentante de l’état de Californie aux Etats-Unis, Esha Momeni, aurait été arrêté le 15 Octobre 2008 lors d'une contrôle automobile sur l'autoroute de « Modares » à Téhéran puis aurait été transféré à la prison d'Evine, section 209.

Ayant subie des menaces de la part des autorités Iraniennes, sa famille a tardé à rendre publique cette arrestation.

Esha Momeni est étudiante en art et communication à l'Université de Californie.

Elle se rendait en Iran afin d’interviewer, dans le cadre de sa thèse en doctorat un certains nombres d'activistes des droits de la femme.

Selon ces mêmes sources, des agents munis de procurations auraient effectué à la suite de son incarcération une perquisition chez les parents d’Esha Momeni, lui confisquant son ordinateur, des livres ainsi que divers documents relatifs à sa thèse.

Nous condamnons fermement ces actions menées par le régime théocratique Iranien et apportons notre soutien à l’entourage d’ Esha Momeni.

بازداشت عشا مومنی از فعالان کمپین یک میلیون امضا


تغییر برای برابری -عشا مومنی عکاس، دانشجو، فعال جنبش زنان و از اعضای کمپین کالیفرنیاست. او روز چهارشنبه 24 مهر در بزرگراه مدرس توسط پلیس نامحسوس بزرگراه بازداشت شد. بازداشت عشا با شیوه غیرمتعارف و غیر قانونی صورت گرفته است. اتومبیل او را به دلیل سبقت غیرمجاز متوقف می کنند در حالی که او را بازداشت و به بند 209 زندان اوین، منتقل می کنند. پیش از انتقال او به اوبن، ماموران وارد خانه آنها می شوند. آنها هم حکم جلب و هم حکم بازرسی منزل آنها را داشتند و ضمن بازرسی خانه، کامپیوتر و فیلم های ضبط شده برای پروژه دانشجویی او را با خود به زندان اوین منتقل می کنند. در حالی که دوستان و همراهان عشا بر اطلاع رسانی در مورد بازداشت وی تاکید داشتند اما به خواست خانواده او چند روزی در مورد انتشار خبر اقدامی نکردند. ماموران به خانواده عشا قول مساعد و آزادی عشا را در صورت عدم انتشار خبر داده بودند. اما امروز یکشنبه 28 مهر با گذشت 5 روز از بازداشت عشا، پدرو مادر وی برای پی گیری وضعیت دخترشان به دادگاه انقلاب مراجعه کردند. به آن ها گفته شده است که دیگر به دادگاه مراجعه نکنند و دادگاه تا پایان بازپرسی پاسخی به سئوالات خانواده نمی دهد. در مراجعه خانواده عشا به دادگاه انقلاب به گفته پدراو در برگه رایانه ای که آنها از دادگاه دریافت کرده بودند تاریخ بازداشت عشا 27 مهر قید شده بود در حالی که او را روز 24 مهر بازداشت کرده بودند. عشا مومنی که دانشجوی رشته کارشناسی ارشد ارتباطات و هنر در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا نورتریج است 2 ماه پیش برای دیدار با خانواده و انجام کار دانشجویی اش به ایران باز گشته بود. در طول این مدت نیز به منظور انجام پایان نامه خود درباره جنبش زنان ایران، یک مجموعه مصاحبه و فیلمبرداری از فعالان کمپین یک میلیون امضا در تهران انجام داده بود.

فعالان حقوق زنان نسبت به شیوه بازداشت، برخورد غیرمسئولانه با خانواده نگران مومنی و بازداشت بی دلیل عشا اعتراض دارند.

۱۳۸۷ مهر ۲۵, پنجشنبه

پنج روز پس از حضور لاریجانی در دانشگاه شیراز، اوضاع این دانشگاه دوباره متشنج شد



امروز سهشنبه ٢٢ مهرماه، جلسهای با نام «پشت پردهی تحصنهای صنفی در دانشگاههای کشور» و «بررسی جریانهای رادیکال در دانشگاه» توسط انجمن اسلامی مستقل دانشگاه شیراز برگزار شد که دروغپردازیهای سخنران این جلسه باعث گردید تا بار دیگر اوضاع دانشگاه شیراز متشنج شود.

سخنران این جلسه فردی به نام «قربانی» بود که مدعی شد، دانشجوی دکترای علوم سیاسی در دانشگاه تهران و همچنین عضو هیئت علمی دانشگاه ارومیه است. وی که ادعای عضویت در دفتر تحکیم وحدت را داشت و با اعلام این که در تابستان اخیر نیز در نشست تحکیم وحدت حضور داشته است، سخنان خود را اینگونه آغاز کرد: «صحبتهای بنده کاملا مستدل و علمی است و بنا به اسناد موجود حرکتهای دانشجویی در شمال غرب کشور تحت تاثیر «پژاک»، در سیستان و بلوچستان متاثر از «جندالله» و «عبدالمالک ریگی» و در خوزستان نیز جداییطلبان عرب به هدایت این جریانها میپردازند» وی در برابر پافشاریهای دانشجویان از ارایه هرگونه مدرکی خودداری کرد و تمامی فعالیتهای هویتطلبانه را هدایت شده توسط خارج از کشور قلمداد کرد. این امر باعث شد که دانشجویان در مراحل متعدد اعتراض خود را به اظهارات وی با هو کردن و شعار دادن نشان دهند.

در ادامه وی به فعالیت دانشجویان طیف چپ و «آزادی خواه و برابریطلب» اشاره کرد و گفتاین دانشجویان کسانی هستند که در سال ٨١ در دفتر تحکیم وحدت طیف علامه رسوخ کردند و قصد داشتند تا با استفاده از پتانسیل دفتر تحکیم، زمینه بروز جنبشهای سوسیالیستی را در دانشگاههای کشور فراهم کنندوی مرتبا تاکید میکرد که «آزادی و برابری مد نظر این گروهها آن آزادی و عدالتی که شما مد نظر دارید نیست و این دانشجویان عملا دم از همجنسبازی و مسایل اینچنینی میزنند. این دانشجویان به احزاب خارج از کشور وابستهاند و پارلمان بریتانیا عملا آن را هدایت و خطدهی میکنددر این هنگام یکی از دانشجویان از جای خود برخاست و گفت: «چرا به خود اجازه میدهید با تهمت و افترا برای کسانی که با صداقت در راه آزادی و عدالت مبارزه میکنند پرونده سازی کنید و بدون ارایه هرگونه مدرکی اینگونه صحبت میکنیدقربانی در جواب چیز تازهای نگفت و حرفهای قبلی خود را مجددا تکرار کرد.

صحبتهای وی آنچنان بیپایه و اساس بود که دانشجویان در مراحل متعدد با دست زدن و شعار دادن خواستار پایان دادن به سخنرانی و دادن وقت برای پرسشهای شفاهی شدند. اما قربانی با بیان این که چند دقیقهای بیشتر از سخنرانیاش باقی نمانده است، صحبت خود را اینچنین ادامه داد: «دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب از تکنیکهای زیادی استفاده میکنند، مثل تحصن طولانی مدت به دلیل مسائل صنفی و کشاندن آن به مسایل سیاسی، آنتی سنترال بودن و این که مشخص نباشد چه کسانی عضو این دانشجویان هستند و در کجاها فعالیت میکنند و بالاخره ایجاد تلههای جنسیتی برای مسئولین دانشگاه نظیر معاونتهای آموزشی و دانشجویی» این اظهارات باعث شد که دانشجویان به شدت به حرفهای وی واکنش نشان دهند و حرفهای را وی اقدامی در جهت تطهیر حادثه زنجان و رفع اتهام از مددی معاون دانشجویی این دانشگاه قلمداد کنند. مددی در نهایت با اعلام این که دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب در ٩ شهر ایران از جمله شیراز، تهران، اصفهان، زنجان، مشهد، تبریز و... فعالیتهای خود را به صورت زیر زمینی ادامه میدهند به پایان رساند. یکی از نکتههای جالب صحبتهای او این بود که با تعدادی از دانشجویان آزادیخواه و برابریطلب نیز صحبتهای کرده است و نواقص کار آنها را به آنها گفته است.

پس از اینکه «قربانی» با توجه به فشار دانشجویان ناراضی مجبور شد حرفهای خود را تمام کند، یکی از دانشجویان در قسمت پرسشهای شفاهی گفت: «شما چگونه به خود اجازه میدهید افتضاحی که در دانشگاه زنجان به بارآمد را تله جنسیتی برای معاون دانشجویی این دانشگاه قلمداد کنید. دانشگاه شیراز در اسفندماه سال گذشته شاهد تحصنی یازده روزه بود که دلیل آن بسته بودن فضایی دانشگاه و تکصدایی شدن آن بود. همین الان دانشجویان منتقد و مخالف از داشتن تریبون محروماند و تنها تشکلهای وابسته به حاکمیت مجوز فعالیت دارند. مجوز فعالیتهای انجمن اسلامی همین دانشگاه لغو شده است و مدیریت دانشگاه دو سال است که از دادن مجوز به این تشکل خودداری میکند. با چه منطقی شما از وابسته بودن این جریانات به خارج از کشور دم میزنید» صحبتهای این دانشجو با تشویق ممتد حضار در سالن همراه بود و جواب قانع کنندهای نیز از طرف قربانی داده نشد.

دانشجوی دومی که برای پرسش شفاهی به پشت تریبون فراخوانده شده بود، صحبتهای خود را اینچنین مطرح کرد: « صحبت یک برگ نیست، وای جنگل را بیابان میکنند، هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا، آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند. من سوسیالیست نیستم، اما سوسیالیستها را دوست دارم! من فارس، بلوچ، کرد، ترک و عرب و تمامی مردم از هر نژاد و قوم قبیلهای که باشند را دوست دارم... شما گفتید رادیکالیسم با تسامح یعنی انحراف، اما رادیکال بودن به معنای برخورد ریشهای با مسائل و مشکلات است و طبق این تعریف من هم رادیکال هستم... جنبش دانشجویی، جنبشی بدون ایدئولوژی مسلط است که دانشجویان از هر گروه و طیف فکری در دل آن جای دارند. سوسیالیست، لیبرال، دیندار سکولار و همه گونه طیف فکری میتوانند عضوی از این جنبش باشند» این دانشجو با اشاره به صحبتهای قربانی گفت: «جنبش دانشجویی، جنبشی آنتی سنترال است. ما به جایی وابسته نیستیم، کسانی وابسته هستند که از معافیت سربازی تا تضمین شغل پس از اتمام تحصیلات و غیره برخوردارند» این دانشجو مرتبا توسط حضار در سالن تشویق شد و دانشجویان شعار میدادند: «دانشجوی باغیرت حمایتت میکنیم». در بین حرفهای دانشجو یکی از نیروهای بسیجی فریاد زد که «شما هم ویزای آمریکا میگیرید» که این امر اعتراضات وسیع دانشجویان را به همراه داشت.

اما تشنج در این جلسه وقتی به اوج خود رسید که مجری از همین دانشجوی بسیجی برای پرسش شفاهی دعوت کرد. دانشجویان معتقد بودند که این فرد که «کریمی» خطاب میشد برای پرسش شفاهی نامنویسی نکردهاست و حق ندارد صحبت کند. پس از این مدتی جلسه متشنج بود بالاخره این دانشجو در پشت تریبون حاضر شد و گفت: « دانشجویان همین دانشگاه با صدای آمریکا و رادیوفردا که به سازمان سیا وابسته است، مصاحبه کردهاند و کاملا وابستهاند... شما که به تفکیک جنسیتی در کلاسهای عمومی اعتراض دارید و میگویید این بی احترامی به دانشجویان است، آیا این که افراد دور خانههای خود دیوار میکشند نیز بی احترامی به دیگران است؟!!» وی در ادامه مدعی شد که سال گذشته عدهای از افراد حاضر در تالار در جلسهای که تحت عنوان مناظره آزادی برگزار شده است، عنوان کردند که احکام اسلام منسوخ شده است و احزاب کمونیستی خارج از کشور از یکی دانشجویان دانشگاه شیراز حمایت کردهاند. کریمی به شدت توسط دانشجویان هو شد و عدهای از دانشجویان اعتراض خود را با شعارهای «مرگ بر جیره خور» و «مرگ بر طالبان» نشان دادند. در ادامه یکی از دانشجویان که مدعی بود کریمی در حرفهای خود به وی اهانت کرد، خواستار پاسخگویی شد که مجری اعلام کرد وقت جلسه به اتمام رسیده است. وقتی این دانشجو خواسته خود را مصرتر پیگیری کرد عدهای از اعضای انجمن اسلامی مستقل و بسیج به طرف وی حمله کردند که این عمل باعث ایجاد زد و خورد بین این گروه و سایر دانشجویان شد. نیروهای بسیج با حمله به یکی از دانشجو پیراهن وی را پاره کردند که این امر باعث خشم بیشتر دانشجویان و بالا گرفتن زد و خورد شد. دانشجویان حاضر در سالن با شعار «توپ تانک بسیجی دیگر اثر ندارد» اعتراض خود را به فعالیتهای سرکوبگرانه نیروهای بسیج نشان دادند.

دانشجویان حاضر در سالن به مدت ٢٠ دقیقه از خروج قربانی جلوگیری کردند و خواستار پاسخگویی و مسئولیت وی در قبال اظهاراتش شدند. اما بالاخره با اصرار وی به او اجازهی خروج از تالار فجر را دادند.

پس از خروج قربانی دانشجویان همچنان در تالار فجر باقی ماندند و خواستار اتمام فضای پرونده سازی علیه دانشجویان منتقد شدند، حتی وقتی مسئولین حراست دانشگاه چراغهای تالار را خاموش کردند نیز دانشجویان حاضر به ترک آنجا نشدند.

در نهایت دانشجویان با خواندن سرود «یار دبستانی من» به سمت میدان روبروی تالار فجر حرکت کردند و با ایجاد حلقههایی در آنجا به شعار دادن و سرود خوانی پرداختند. شعارها از این قرار بود: «توپ، تانک، بسیجی دیگر اثر ندارد»، «انجمن قلابی، ننگت باد ننگت باد»، «ما زن و مرد جنگیم، بجنگ تا بجنگیم» و...

۱۳۸۷ مهر ۱۹, جمعه

l'Execution de Mohammad reza Haddadi à été reporté


Selon le porte parole de l'institution juridiciere iranienne, la peine de Mohammad Reza Haddadi à été reporté à une date inconue. Il a preçisé qu'il etait actuelement emprisoné dans la prison de Adel Abad à Shiraz. Rahim Ahmadi et Amir Amrollahi à Shiraz, Behnoud Shojaii et Mohammad Fadaïe à Téhéran et Bahman Soleimani à Ispahan sont d'autres commandés a mort Iraniens, en attente de la mise en application de leurs peines , mineur au moment de leur délies.
Selon le rapport des associations d'observation des droits de l'homme en Iran à l'occasion du 10 Octobre, journé internationnal de lute contre la peine de mort, dans la periode de septembre 2007 à septembre 2008 le regime théocratique iranien a assasiné 286 personnes, dont 45 exécutions sur place publique. Parmi les victimes on dénombre 3 mineurs, et 13 jeunes hommes qui été mineurs au moment des crimes. 14 prisonniers d'opinion sont aussi dans cette liste macabre.
ci-joint le rapport en persan des associations d'observation des droits de l'homme en Iran à l'occasion du 10 Octobre, journé internationnal de lute contre la peine de mort :
http://www.asre-nou.net/php/news/rep-10-oktober.pdf

۱۳۸۷ مهر ۱۶, سه‌شنبه

L'application de la peine de mort de Mohammad Reza Haddadi est imminant







Selon une information de mohammad Mostafaii, l'avocat de Mohammad Reza Haddadi, jeune homme dans le couloir de la mort depuis l'age de quinze ans , l'application de sa peine serait imminente . Selon ce même communiqué la date annoncée, par le tribunal de Kazeroon ( Province de Fars), aurait lieu le lendemain de la journée international de l'enfance le 8 octobre.

Il ne reste plus que deux jours mais toute action serait nécessaire.

Nous condamnons fermement le régime théocratique iranien pour tout ces crimes commis au nom de sa constitution

Source: http://mostafaei.blogfa.com/post-76.aspx
 
Free counter and web stats